اینجا چراغی روشنه

ساخت وبلاگ
нömê☟ ρяö£ï˩ê☟ Ðê§ïɢηêя Mon premier jour à Paris...ای ترس تنهایی من اینجا چراغی روشنه...یاد من باشد کاری نکنم که به قانون زمین بر بخورد.یه کوچه ای تو دنیا هست که نه از جایی شروع میشه و نه به جایی می رسه... فقط هست که باشه...دل خانه توست تا تو برگردیاین خانه خاص٬ همچنان  خالی استLa courbe de tes yeux fait le tour de mon coeur,Un rond de danse et de douceur,Auréole du temps, berceau noctue et sûr,Et si je ne sais plus tout ce que j'ai vécuC'est que tes yeux ne m'ont pas toujours vuدسـتِ مـرا گـرفـتـه‌ای، به زور می‌بـری بــهــشــت؟بـخـشیـده‌ام بـهـشـت بـه تـو، با آن حوریـانِ زشـتمــن آتـــشـــم، خـــانـــه‌ی مــن چـــاهِ دوزخ اســـتجایی کنار ِ«نیـچه» و «صادق هدایت» و «بـرشت»! Friends ✘قالبـــــ ــهایـــــ ایـ ـکـ ـسـ ـــ✘ تا سبز شوم از عشقتا سبز شوم از عشق(fermée)گل شمعدوني ( au ciel) مرد عوضيامروز فقط لبخندها...نیم دیگری از منمن و يك مردEauDeCologneمحبوب جونسنگسار مترسكپسرك كك به تنبون(perdu)چرتگاهگیس طلایاداشتهای مشرکانهباغ بي برگيشازده كوچولو مابوسه...خون.... و دیگر هیچ..رقاصه های ذهنی یه خبرنگار ... از سرزمینهای شمالیاين يك شعر نيستســرگیــجـه هـای متــرســکسمفونی روایت قفل شدهسمفونی کیبوردهای معاصریوزپلنگانی که با من دویده اندزنی که شکستدر ارتفاع هیچدل نمکÅrchive اینجا چراغی روشنه...ادامه مطلب
ما را در سایت اینجا چراغی روشنه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : unelanternealumeeo بازدید : 25 تاريخ : دوشنبه 27 آذر 1402 ساعت: 16:59

нömê☟ ρяö£ï˩ê☟ Ðê§ïɢηêя Mon premier jour à Paris...ای ترس تنهایی من اینجا چراغی روشنه...یاد من باشد کاری نکنم که به قانون زمین بر بخورد.یه کوچه ای تو دنیا هست که نه از جایی شروع میشه و نه به جایی می رسه... فقط هست که باشه...دل خانه توست تا تو برگردیاین خانه خاص٬ همچنان  خالی استLa courbe de tes yeux fait le tour de mon coeur,Un rond de danse et de douceur,Auréole du temps, berceau noctue et sûr,Et si je ne sais plus tout ce que j'ai vécuC'est que tes yeux ne m'ont pas toujours vuدسـتِ مـرا گـرفـتـه‌ای، به زور می‌بـری بــهــشــت؟بـخـشیـده‌ام بـهـشـت بـه تـو، با آن حوریـانِ زشـتمــن آتـــشـــم، خـــانـــه‌ی مــن چـــاهِ دوزخ اســـتجایی کنار ِ«نیـچه» و «صادق هدایت» و «بـرشت»! Friends ✘قالبـــــ ــهایـــــ ایـ ـکـ ـسـ ـــ✘ تا سبز شوم از عشقتا سبز شوم از عشق(fermée)گل شمعدوني ( au ciel) مرد عوضيامروز فقط لبخندها...نیم دیگری از منمن و يك مردEauDeCologneمحبوب جونسنگسار مترسكپسرك كك به تنبون(perdu)چرتگاهگیس طلایاداشتهای مشرکانهباغ بي برگيشازده كوچولو مابوسه...خون.... و دیگر هیچ..رقاصه های ذهنی یه خبرنگار ... از سرزمینهای شمالیاين يك شعر نيستســرگیــجـه هـای متــرســکسمفونی روایت قفل شدهسمفونی کیبوردهای معاصریوزپلنگانی که با من دویده اندزنی که شکستدر ارتفاع هیچدل نمکÅrchive اینجا چراغی روشنه...ادامه مطلب
ما را در سایت اینجا چراغی روشنه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : unelanternealumeeo بازدید : 47 تاريخ : دوشنبه 2 مرداد 1402 ساعت: 1:35

یه تاریخ رند دیگه...

و ما هنوز اسیر این تاریخ منحوس و این جغرافیای خون گرفته ایم...

از هفت هفت هفتاد و هفت که یادمه...

تا امروز ...

هیچی عوض نشده...

همه چی گوه تر شده...

و ما هنوز اسیر نکبتیم!

اینجا چراغی روشنه...
ما را در سایت اینجا چراغی روشنه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : unelanternealumeeo بازدید : 77 تاريخ : پنجشنبه 7 ارديبهشت 1402 ساعت: 20:06

نزدیک طلوع آفتاب است و من صبح را دوست دارم...دیگه نمی ترسیم...حالا وقتی گیسم تا رو کمرم پریشونه، تو خیابون نگران نمی شی... حالا دیگه مانتو جلو بازم نگرانت نمی کنه...حالا می بوسیم هم رو... بدون ترس... حالا بغل میگیریم هم رو تو خیابون ها... منتظر آزادی نمی مونیم...آزادی رو به لحظه هامون میاریم...گفته بودم می بوسمت یک روز در میدان آزادی...نزدیکه اون روز...* جای مهدیه گل شمعدونی خالیه... اینجا چراغی روشنه...ادامه مطلب
ما را در سایت اینجا چراغی روشنه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : unelanternealumeeo بازدید : 138 تاريخ : شنبه 1 بهمن 1401 ساعت: 15:14

нömê☟ ρяö£ï˩ê☟ Ðê§ïɢηêя Mon premier jour à Paris...ای ترس تنهایی من اینجا چراغی روشنه...یاد من باشد کاری نکنم که به قانون زمین بر بخورد.یه کوچه ای تو دنیا هست که نه از جایی شروع میشه و نه به جایی می رسه... فقط هست که باشه...دل خانه توست تا تو برگردیاین خانه خاص٬ همچنان  خالی استLa courbe de tes yeux fait le tour de mon coeur,Un rond de danse et de douceur,Auréole du temps, berceau noctue et sûr,Et si je ne sais plus tout ce que j'ai vécuC'est que tes yeux ne m'ont pas toujours vuدسـتِ مـرا گـرفـتـه‌ای، به زور می‌بـری بــهــشــت؟بـخـشیـده‌ام بـهـشـت بـه تـو، با آن حوریـانِ زشـتمــن آتـــشـــم، خـــانـــه‌ی مــن چـــاهِ دوزخ اســـتجایی کنار ِ«نیـچه» و «صادق هدایت» و «بـرشت»! Friends ✘قالبـــــ ــهایـــــ ایـ ـکـ ـسـ ـــ✘ تا سبز شوم از عشقتا سبز شوم از عشق(fermée)گل شمعدوني ( au ciel) مرد عوضيامروز فقط لبخندها...نیم دیگری از منمن و يك مردEauDeCologneمحبوب جونسنگسار مترسكپسرك كك به تنبون(perdu)چرتگاهگیس طلایاداشتهای مشرکانهباغ بي برگيشازده كوچولو مابوسه...خون.... و دیگر هیچ..رقاصه های ذهنی یه خبرنگار ... از سرزمینهای شمالیاين يك شعر نيستســرگیــجـه هـای متــرســکسمفونی روایت قفل شدهسمفونی کیبوردهای معاصریوزپلنگانی که با من دویده اندزنی که شکستدر ارتفاع هیچدل نمکÅrchive اینجا چراغی روشنه...ادامه مطلب
ما را در سایت اینجا چراغی روشنه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : unelanternealumeeo بازدید : 100 تاريخ : جمعه 8 مهر 1401 ساعت: 12:48

داشتم مثل اسب کار می کردم، 

تا روز تولدت بهت خبر بدم،  ترجمه این کتاب هم تموم شد...

با حرف امشبت...

اگه فکر می کنی تو یه رابطه، سلام سر صبح کافیه...

حتما کافیه...

خریت از طرف من بوده!

اینجا چراغی روشنه...
ما را در سایت اینجا چراغی روشنه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : unelanternealumeeo بازدید : 184 تاريخ : چهارشنبه 31 فروردين 1401 ساعت: 7:14

нömê☟ ρяö£ï˩ê☟ Ðê§ïɢηêя Mon premier jour à Paris...ای ترس تنهایی من اینجا چراغی روشنه...یاد من باشد کاری نکنم که به قانون زمین بر بخورد.یه کوچه ای تو دنیا هست که نه از جایی شروع میشه و نه به جایی می رسه... فقط هست که باشه...دل خانه توست تا تو برگردیاین خانه خاص٬ همچنان خالی استLa courbe de te اینجا چراغی روشنه...ادامه مطلب
ما را در سایت اینجا چراغی روشنه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : unelanternealumeeo بازدید : 173 تاريخ : چهارشنبه 31 فروردين 1401 ساعت: 7:14

تنها موندنا...

رمانی که دارم ترجمه می کنم، خیلی اذیتم می کنه...

می برتم به بدترین سالای زندگی...

فکر می کردم می تونم رو بودنت حساب کنم...

ولی  اشتباه می کردم! 

این من خسته و آشفته رو هیچکی نمی خواد... حتی تو...

تو که همه کسی...

اینجا چراغی روشنه...
ما را در سایت اینجا چراغی روشنه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : unelanternealumeeo بازدید : 127 تاريخ : دوشنبه 18 بهمن 1400 ساعت: 20:17

مرگ نزدیکه...همه جای مملکت بوی مرگ‌ و ماتم می‌دهداریم کشته میشیم... رو زمین، تو هوا،  به خاطر اب برق، کرونا... اگه تو این اوضاع بمیرم، حد اقلش مراسم مسخره سوم و هفتم ندارم، پول مفت تو جیب اخوند و نوحه خون نمی ره.دلم نمی‌خواد این جاکشا بیان سر قبرم عر بزنند.  داریوش بذارید... جسدمو بسوزونید،  خاکسترمو بدید یه نفر ببره بریزه تو مارسی... تو محله ی پنیه... اصلا بریزه تو یه مستراح تو پنیه... اما منو اینجا خاک نکنیدبالا سرم قران و نوحه حسن و حسین نخونید... تو زندگیمون که ریدن رفت، مردنمون از حودمون باشه... اینجا چراغی روشنه...ادامه مطلب
ما را در سایت اینجا چراغی روشنه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : unelanternealumeeo بازدید : 121 تاريخ : دوشنبه 18 بهمن 1400 ساعت: 20:17

ذهن چه سازو کار پیچیده ای داره.درست وقتی تمام سعیت رو می کنی که قوی باشی، از آسیب پذیرترین نقطه حمله اش رو شروع می کنه...کابوسام برگشتن...چند شبه باز درگیره...همون کابوس تکراری  سر پیچ کوچه بجگی اینجا چراغی روشنه...ادامه مطلب
ما را در سایت اینجا چراغی روشنه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : unelanternealumeeo بازدید : 152 تاريخ : سه شنبه 4 آذر 1399 ساعت: 10:16